دل نوشته های یک مفقودالاثر
قسم دادم خدارو به ماه وبه ستاره به اون بنفشه هایی که مخصوص بهاره به اون مِهی که تنهاست،مال شبای تاره یه شب خدابه من گفت تورو واسم میاره تو رو اورد وکردی به چشم من نظاره چه کم بود عمر این فصل،من وتو ونظاره دنیا کوچیک بوداما توگم شدی دوباره.... *مریم حیدر زاده* به حرمت نان ونمکی که باهم خوردیم نان را توببر که راهت بلند است وطاقتت کوتاه.... نمک را بگذار برای من که میخواهم این زخم همیشه تازه بماند.... تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو ببین خالی است روی لحظه هایم جای پای تو اگر مومن، اگرکافر، به دنبال تو می گردم چرا دست از سرمن برنمی دارد هوای تو تو رامن با تمام انتظارم جستجو کردم کدامین جاده امشب می گذارد سربه پای تو نشان خانه ات را ازتمام شهر پرسیدم مگر آن سوترست از این تمدن، روستای تو؟! زندگی دفتری از خاطره هاست.... یک نفر در دل شب، یک نفر در دل خاک.... یک نفر همدم خوشبختی هاست، یک نفر هم سفر سختی هاست.... چشم تا باز کنیم، عمرمان می گذرد.... ما همه هم سفریم.... دل من تنها بود... دل من هرزه نبود... دل من عادت داشت، که بماند یک جا... دل من ساکن دستان تو بود... دل من گوشه یک باغچه بود... که تو هرگز به آن می نگری؟؟؟؟؟!!! راستی دل من را دیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟
Design By : Pichak |