سفارش تبلیغ
صبا ویژن




























دل نوشته های یک مفقودالاثر

قسم دادم خدارو به ماه وبه ستاره

به اون بنفشه هایی که مخصوص بهاره

به اون مِهی که تنهاست،مال شبای تاره

یه شب خدابه من گفت تورو واسم میاره

تو رو اورد وکردی به چشم من نظاره

چه کم بود عمر این فصل،من وتو ونظاره

دنیا کوچیک بوداما توگم شدی دوباره....

*مریم حیدر زاده*


نوشته شده در جمعه 91/1/25ساعت 11:20 صبح توسط مفقودالاثر نظرات ( ) |

به حرمت نان ونمکی که باهم خوردیم

نان را توببر که راهت بلند است وطاقتت کوتاه....

نمک را بگذار برای من که میخواهم این زخم همیشه تازه بماند....


نوشته شده در جمعه 91/1/25ساعت 1:46 صبح توسط مفقودالاثر نظرات ( ) |

تمام خاک را گشتم به دنبال صدای تو

ببین خالی است روی لحظه هایم جای پای تو

اگر مومن، اگرکافر، به دنبال تو می گردم

چرا دست از سرمن برنمی دارد هوای تو

تو رامن با تمام انتظارم جستجو کردم

کدامین جاده امشب می گذارد سربه پای تو

نشان خانه ات را ازتمام شهر پرسیدم

مگر آن سوترست از این تمدن، روستای تو؟!


نوشته شده در پنج شنبه 90/9/3ساعت 11:43 عصر توسط مفقودالاثر نظرات ( ) |

زندگی دفتری از خاطره هاست....

یک نفر در دل شب، یک نفر در دل خاک....

یک نفر همدم خوشبختی هاست،

یک نفر هم سفر سختی هاست....

چشم تا باز کنیم، عمرمان می گذرد....

ما همه هم سفریم....دوست داشتن


نوشته شده در جمعه 90/8/27ساعت 12:59 صبح توسط مفقودالاثر نظرات ( ) |

دل من تنها بود...

دل من هرزه نبود...

دل من عادت داشت، که بماند یک جا...

دل من ساکن دستان تو بود...

دل من گوشه یک باغچه بود...

که تو هرگز به آن می نگری؟؟؟؟؟!!!

راستی دل من را دیدی؟؟؟؟؟؟؟؟؟


نوشته شده در جمعه 90/8/27ساعت 12:39 صبح توسط مفقودالاثر نظرات ( ) |

   1   2      >

Design By : Pichak